چون که شبش مست اومد خونه..بهم گیر داد سر و صدا کرد و هی میگفت تو چه میدونی شوهر ینی چی..چن تا فحشم بارم کرد..عصبیم کرد منم دو سه تا زدمش..
فرداش که اومد خونه گفتم من دیگه چیکار باید میکردم برات...هی تکرار میکرد ببخش و چیز دیگه نمیگفت..
گفتم دیگه دوستت ندارم..نمیبینی دوستت ندارم خری متوجه نیستی؟..ازت متنفرم..صورتتو نمیخوام ببینم..گمشو از خونه یا من میرم.. دو سه تا چیزم پرت کردم طرفش
مطمعنم دلش شکست از حرفام...
تو شرایط بدیه و کلی چک و اینا داره و استرس داره باز از خودش دراومده...
چیکار کنم من حال روحیم افتضاحه اینم از یه طرف مغزش پریود شده