مادرم زنده است اختلاف سنی دارن یعنی مادرم بزرگتره و ازدواج سنتی پدرم از بچگی این ترسو تو وجود ما گذاشت که بالاخره یه روزی من زن میگیرم و الان بعد ازدواج من فکر میکنه وقتشه خیلی شرایط سختیه حس میکنم هیچ علاقه ای به من و برادرم نداره تلاش میکنه هرچی داره ببره برای زن جدیدش از الان تغییر رفتار شوهرمو می فهمم
ازدواج دوم کرده الان؟ یا تصمیمشو داره فقط؟
بنظر من جلوی همسرت به روی خودت نیار یجور جا بنداز که زندگی اونا به تو مربوط نیست
شوهرت؟
پدرت دیگه نه؟
هیچ حوره نمیشه کنار اومد با مشکلات ادم به مرور زمان عادت میکنه
چه تغییری کرده شوهرت؟
مامانت باید یه خونه زمبن حقوقی چیزی از بابات بگیره یا همونموقع ک میخواسته عقدش کنه میگفته ب این شرط و شروط رضایت میدم
یکی تو فامیلمون بود میخواست زن دوم بگیره اینقدر زنش رو کتک زد اخر سر زنش ب شرط کلی طلا و یه خونه و پول تو جیبی راضی شد و رضایت داد
یه خونه ب نام مادرت بزنه. مال و اموال باباتو با یه ترفندی ازش بگیرید بره هر کاری دوس داره بکنه
الان بابات زن دوم گرفته؟
اصلا خودتو وارد این ماجرا نکن
به شوهرتم اجازه اظهار نظر نده
تنها کاری که میتونی بکنی، راهنمایی کردن مادرته
که حداقل از نظر مالی به مشکل نخوره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز