خواب دیدم با مادر وهمسرم تو یه جاده بودیم من آسمون رو نگا میکردم
ماه به قدری پرنور و بزرگ بود نورش قرمز وسفید خیلی خیلی زیبا بود بعد یهو نورش کم وزیاد میشد ابرها و نماین میکرد
تو خیال خودم میگفتم لابد میخواد جنگ بشه
بعد یهو کنار همین ماه بزرگ و زیبا یه شیر ظاهر شد
شیر هم نعره می کشید من تو خواب ترسیده بودم
اولاش به همسرم گفتم آسمون رو نگا ببین ماه چقد قشنگه
گفت آره وبی توج شد وبامادرم حرف میزد
یهو بعداز ظاهر شدن شیر
مادر وهمسرم گفتن ای کاش از اول نگا میکردیم