این رو گفتید یاد حکایت سارق ناصرالدین شاه افتادم...
نقل کردهاند که در دوره ناصرالدین شاه،. دزدی به یکی از خانههای شاه وارد شد، در حال زیر و رو کردن لوازم منزل و به دنبال وسایل قیمتی بود که ناخواسته دست به یک ظرف برد و در دل تاریکی ازش چشید و بعد از لحظاتی درنگ موقعیت دزدی رو بی هیچ غنیمتی رها کرد اما ماموران شاه دستگیرش کردند...
مامور حکومتی به شاه شرح ما وقع رو داد و شاه خواست تا دزد رو به درگاهش بیارن و ازش توضیح خواست که چرا چیزی ندزدیدی؟!
و سارق در جواب میگه من وقتی قصد دزدی کردم همسفره شما نشده بودم اما در میانه راه نمک سفره شما به کامم نشست و من از کسی که نمک خورده اش باشم دزدی نمیکنم...
و شاه که از جوانمردی دزد به شعف آمده بود دستور داد تا پاداش فراوانی بهش عطا کنند.