بعد تصمیم گرفتم حضرت زهرا (س) رو ببینم
من کلا وقتایی که تو خاب مبفهمم خابم میرم یه جاهایی و پیش کسایی و خواب واقعی میبینم و ی جوریه که قشنگ میفهمم واقعیه فرق داره با خابای دیگم.
خلاصه یهو پرواز کردم و با سرعت نور رفتم بالا انقدر دور که کره زمین در یک ثانیه سد اندازه توپ فوتبال بعدم یک نقطه خلاصه رفتم ی جایی سرم سنگین شد رو سرم چادر سفید اومد حالت سجده بودم بی اختیار بعد گفتم نه خدا من میخام حضرت زهرا (س) رو ببینم که بعد شک نکنم واقعی بوده خابم یا نه. سرم خودش بلند شد دیدم تو خونه بچگیامونیم مامانم تو رختخاب بود (تو واقعیت سرطان داره) بعد گفتم چرا چرا هی خاب مامانم تو این خونه رو میبینم؟
خلاصه رفتم پیشش بقیش رو نمیگم ولی زود بیدار شدم و حضرت رو ندیدم! یعنی چی میخاسته بم بگه حضرت؟
راستی قبل اینکه تو خاب بفهمم خابم دیدم تو آینه دندونام خیلیییی کثیفه با دست کثیفیارو برمیداشتم تبدیل به گوشت مرغ خام میشد بعد دندونام تمیز شد و از این چیز عجیب فهمیدم خابم