بنظرم مقصر اینجاش بوده آمده مطرح کرده میتونست بگه تقدیر نبوده
اون زمان که مجرد بودم یکی آمد خواستگاری البته مادرش من خودش رو ندیدم خانواده پول داری بودند بعد پسند کرد و با خوشحالی رفت ولی دیگه نیومد البته من واسم مهم نبود خیلی دوست داشتم درس بخونم دلم شوهر نمیخواست ولی خالم مادرش دیده بود ازش پرسیده بود
میدونی چی گفته بود
گفته بود پسندیده بودم ولی عروس شون (یعنی زن برادرم )
تو خیابون دیدم گفته اینا خیلی بدند من از دستشون آسایش ندارم منم ترسیدم
آخه زن برادرم میشناخته شون نه پولدار بود میخواست نشه
میخوام بگم بعضی وقتا زبون بد گزار هم هست