من پیششون بودم
دومی داشت میگفت ب بچم نون پنیر،تخم مرغ میدم صبا
اولی طبق معمول همیشه بهش توهین کرد ب صورت غیرمستقیم
ینی گفت من هرگز ب بچم پنیر ندادم چون بچه رو بی مغز میکنه قبلا هم حرف میزدن اولی میگف شماها مادرای ب درد نخورین ،شماها ب بچها نمیرسید من هرروز دو قابلمه غذا برا بچه میزاشتم
دومی در جواب حرف پنیر ...گفت پنیر ندادی اینجوره پنیر میدادی چی میشد
دیگه اولی شروع کرد ب اینکه دختر من تو ریاضی عالیه توی فلان دهاتی بچت میخاد چی بشه ارزوت باشه مثل دختر من بشه من از همه بهتر و بالاترم خودم مغز عالمم تو هیچی نیستی بچت اگر ذره ای مغز داشته باشه بخاطر خانواده پدرشه اونا کارشناسی دارن تو میای حرف خانواده شوهرتو میزنی من دوستتم ک بهت میگم حرفشونو نزن من تا زنگ نزنم شوهرت و خانوادش بیان ببینم دختر من مغز نداره دختر من فوله تو درساش ،
و دومی بخاطر حرفای بی ربطش شدیدا خندش میگیره و چیز خاصی نمیگه فقط نگاهش میگفت چقدر چرت میگی