از اول که قرار بود کلا مستاقل باشیم ولی بعد تو یه ساختمون رفتیم بعدم مادرشوهرم گییییر که خورد و خوراکمون رو یکی کنیم فقط برا خواب برید خونه خودتون!!
یعنی یه خونه دیویست متری گرفتم با کلی جهاز که فقط برا خواب برم توش.
شوهرمم دوروزی منو ناهار برد خونه ننش قبلشم بهم هی زنگ میزد میگفت برو ناهارو با ننم درست کن که منم فقط موقع غذا میرفتم ،بعد دیدم ننش گفت دیگه الکی دوتا غذادرست نکنیم همینجا بیایید غذا بخورید شوهرمم گفت اره همینکارو میکنیم!
فرداش شوهرم زنگ زد گفت ناهار برو پایین کمک مامانم درست کن طهر اونجاییم گفتم من نمیرم برو بابا گفت تو نیا من میرم گفتم برو به جهنم و اونم نرفت ناهار اومدخونه خودمون .
الان باز ننه شوهرم به مامانم گفت به دخترت میگم بمونید خونه من برا خواب برید خونه خودتون گوش نمیده😐