پدرشوهرم من اختیار چندانی نداشت همه اختیارات دست مادرشوهرم بود اما خیلی باهام خوب بود
وقتایی که برای عروسی میرفتیم خرید شوهرم که شوت بود کلا نمیومد یا میومد باهام دعوا میگرفت جلوی فروشنده و همه
پدرش منو میبرد همه چی بهترین که دوست داشتم برام میخرید
به خاطر اینکه برای من لباسشویی 9 کیلویی خریده بود جاریم و خاله شوهرم انقدر عصبی بودن مع خاله شوهرم گوشیو برداشت زنگ زد بهم گفت به مامان تو چه ربطی داشته که ماشین ظرفشویی مارک خوب خریده که اینام مجبور بشن لباسشویی مارک خوب بخرن😐😐😐