بعد از بیشتر از ده سال زندگی، به جای دلجویی از حرفایی که اوایل ازدواج بهم زده و هنوز تو دلمه(ایراد گرفتن های خیلییی زیاد از ظاهرم) بهم گفت تو اصلا خوشت نمیاد و دوست نداری کارای مرتبط با رسیدگی به ظاهرت رو انجام بدی. کل زنانگی منو زیر سوال برد.
هرچی سالها با نداری ش ساختم، قناعت کردم، گفتم غرورش نشکنه، بهش فشار نیاد، این شد جوابم. زنی که خرج نداره ارج نداره انگار درسته:/ بدجوری هم درسته:/
الان دوسه ساله شرایط مالی مون از اون نداری شدید اوایل ازدواج خارج شده، کمی بیشتر به خودم رسیدم، لباس کمی خریدم، روتین پوستی خریدم، ولی بازم اهل قناعت بودم گفتم پس انداز کنیم برای زندگی و برای خونه خریدن.
ولی حرفایی که شنیدم بعد چندروز گریه(خیلی بی رحمانه حرف زد، دوست ندارم جملاتش رو تکرار کنم اصلا)، باعث شد هییییچ احساس دلسوزی نسبت به پولاش نداشته باشم دیگه. وظیفه شه بره جون بکنه در بیاره، من خرج کنم. نشونش میدم میزان دوست داشتنم به خرج کردن برای زیبایی و ظاهرم چقدره. قناعت دیگه بی قناعت:/
حسابامون مشترکه. پولاشو راحت میتونم خرج کنم. دیگه فقط از یه چیزی خوشم بیاد تمومه، میرم میخرم.
نتیجه دل شکستن و قدر ندونستنم رو ببینه، دوست داری شیک تر باشم، بله بلدم. دختر کوچولومم که عاشق قر و فر، هرچی بخرم باید بخره، حقشه، دوبله خرج کنه.
مگه دیوونه م خرج نکنم بره یه روزی خرج یکی دیگه کنه:/
چه میدونم شاید شوهر عشق ظاهر من هم خودش اینطوری خوشحال تر شد:/ ولی میخواد بشه میخواد بهش فشار بیاد و نشه؛/ مهم نیست:/
قدم اول هم رفتم کلی لباس زیر جدید خریدم هفته پیش. امروز هم با دخترم دوتایی رفتیم خرید و چند دست لباس شیک تو خونه ای خریدم تا کمی دلم خنک بشه.
هفته بعد هم میخوام نوبت فیشیال بگیرم.