بعد اون خیانتی ک دیدم طرف از چشم افتاد ینی دیگ نه دلم میخواست ببینمش نه اصلا دلم براش تنگ میشد اصلا حتی بهش فکرم نمیکردم توی دانشگاه به دوستام گفتم خداروشکر دیگ بهش فکر نمیکنم حالم خیلی خوبه چقد زندگی بدون عشق قشنگه و فلان.. از همون روز ک اومدم خونه بیقراریام باز شروع شد امان از امروز ک دیشب خوابشو دیدم وایی چرا خدا اینو میاره توی خواب من ک اینقدر حالم بد بشه خوابه عین واقعیت بود بغلش کردم 😭😭 چه خاکی تو سرم بریزم چجوزی من اینو فراموشش کنم
آفرین دقیقا
منم تا میگم خدایا شکرت دیگه از سرم پرید دوباره به طرز احمقانه ای دلتنگ میشم
کاش خدا با منم فقط در حد خیانت نامزد لج میکرد
نه اینکه از همه ی جهاته کل زندگیم لج کنه چه مالی چه عاطفی چه محبتی چه شغلی همه چی
فقط تحصیلی موفق بودم که اونم وقتی شغل مناسب با مدرکت نتونی پیدا کنی چه فایده داره
اصلا نگو خدا رو شکر فلانی فراموش کردم ول کن بیخیال باش منم هر وقت خدا رو راجب چیزی شکر از ته دلم کنم به ۲۴ ساعت نمیکشه از دماغم درمیاره کائنات انگار نباید بفهمه تو حس راحتی میکنی
واقعا زجر اوره
منم تجربه کردم سه سال پیش
خیلی بد بود
ولی تموم شد و بعد از اون زجرای دیگه اومد :(
البته الان دیگه پوست کلفتم ، چون هر بدبختیه جدیدی که برام پیش میاد و حالم بد میشه همش به این فکر میکنم که پنج سال دیگه من همه چی یادم رفته و اون موقع دغدغه های جدید دارم پس الان بی تفاوت و بی احساس نسبت به مشکلاتم باشم
رابطه ات باهاش در چه حد بوده...اگه لمس فیزیکی توی رابطه صورت بگیره، قطع رابطه خیلی دردناک میشه...اما اگر صرفا حرف زدن باشه، بعد یک هفته به طور کامل فراموش میشه و هیچ اثری ازش باقی نمیمونه
خواب به خاطر وابستگی خودت در ناخوداگاهته چه ربطی به خدا داره که تقصیر اون میندازی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز