خیلی سخته درک می کنم البته ما هم همین بودیم با این فرق که مال ما پول نداشتن درک هم نداشتن من شاغلم ما دو نفری کار می کردیم که آقا پسرشون فوتسال بره دختر خانومشون دانشگاه آزاد و ... یه بار یادمه همینجوری گفتم آره یکم دستمون خالیه مادرشوهرم گفت نه شما دو نفری کار می کنید خدا رو شکر کن پس بچه من چی بگه بیکاره شوهرم براش کار جور می کرد میگفت نه بچم اذیت میشه یا خود پسرش،میگفت اینکار در شان من نیست کاری مثل حسابداری یا پذیرش بیمارستان و ... در شانشون فقط بخور و بخواب بود
اونقدر ازمون گرفتن حد نداره هنوزم داریم قسط وام جهیزیه و وام بانکی پدرشوهر میدیم ولی هرگز همسرم درست نشد تا بعد فوت پدرشوهرم که گفت ندارم و قهر کردن البته که مادرشوهر من تنی نیستن وگرنه ادامه داشت