یک خونه قشنگ رو یه تپه مثل خونه های هابیت
عصرا میرفتم به قنادی کوچولو و قشنگی که دارم کلی شیرینی و کیک میپختم. ساعت ۷ میومدم خونه و یه شام خوشمزه درست میکردم بعد از شام یه کاسه بستنی میخوردم. بعدش یه لیوان چای گرم درست میکردم میرفتم جلوی خونه مینشستم و کتاب میخوندم یا به آسمون و ستاره ها نگاه میکردم🫠
یه اسب قهوه ای هم میداشتم