بهش گفتم خونه بابام مهمون
میمونم نمیام تا تو بیایی
منو از عید گذاشته خونه مادرش رفته ماموریت یه شهر دور ک سرماه میاد
خونه نداریم نمیسازه میگ با مادرم زندگی کن
مادرش اذیتم میکنه میگ زیاد غذا میخورید زیاد میرید دستشویی برق مصرف نکن و......
اومدم خونه بابام تا شوهرم ماموریت بیاد سرماه میاد
بهش دیشب پیام دادم گفتم نمیام اینجوری راحتیم همه
عصبی شد گفت جمعه خونه باش
امروز زنگ زد فحشم داد
گفت مامانم خوبه آرومه تا الان میگفتی خاهرام الان ک اونا ازدواج کردن میگی مادرت
کلی فحشم داد
گفت خودت نمیایی بدرک بچه هام بفرس بره پیش مادرم تا اومدم
گفت تا فردا بچه هام بفرست وگرنه زنگ میزنم بابات دعوا میشه
مامانم میگ بفرست بره بچه ها تا مادرشوهرت و شوهرت ب گوه خوردن بیفته
بچه هام باید بره یه شهر دیگ چون ما دو تا شهر مختلفیم
جیگرم آتیش گرفته
چیکار کنم کمک