ولی حیف ک پشیمونی سودی نداره
بخدا جنی شدم دست خودم نیستش خیلیم دوسش دارم همسرمو اصا انگاریکی کنترلم میکرد
راستش قضیه از این قراره ک داشتیم میرفتیم خونه دخترعمم اینا شب قبلش بهش گفنم برم یه شلوار لی بخرم برای فردا گفت بخدا ۲۷۰ تومن کلا تو کارتمه ندارم
فردا موقه اماده شدن ک بریم اومد بهم گفت عروسکم برس موی من کو؟جواب ندادم دوباره گفت نفسم برس مویمنو نمیدونیکجاست
منم عصبانی شدم گفتم ای بابا چمیدونم من اخه اه خودت بگرد پیدا کن هی نگو کجاست نمیبینی کار دارم
اونم برگشت بهم گفت خیلی با من بدرفتاریا من انقد دوست دارم بهت محبت میکنم قربون صدقت میزم
منم گفتم اره چون رفتار خوشمو گذاشتم برای شوهر پولدار بعدیم ک لیاقتشو داره
اونم ی دقیقه همینجوری نگاه میکرد محکم نفس میگشید منم از ترسم رفتم اون ور اتاق قایم شدم
اونم رفت رو مبل نشست بعد یه ربع رفتم بیرون اتاق بهش گفتم بریم عزیزم
برگشت گفت چرا دلمو میلرزونی؟ شوهر بعدیت؟ ینی منو دوست نداری ، دوست داری من بمیرم بری شوهر کنی؟ خجالت نمیکشی شوهر داری جلو شوهرت راجب شوهر بعدیت حرف میزنی هی شوهر شوهر میکنی؟
منم دستمو گرفتم زیر چونش با ریشاش بازی کردم گفتم اوو خدا تمرین فن بیان نیکنی هی شوهر شوهر میکنی (باخنده)
اونم زد ت سرش گفت حرصم نده یه گوهی میخوری بعدش حرص نده بدتر
منم ترسیدم گفتم ببخش خب حرص چیه خواستم حالت عوض شه
گقت حالم زمانی عوض میشه ک ت دوسم داشته باشی
منیو ک برات جون میکنم!
الان فعلا با هات سرسنگینم حرفی ندارم باهات تا زمانیک یکم قلبم اروم شه
چیکارش کنم انقد لوس شده؟🫢😕