من قبلا حقیقتش یجوری بودم دهنم چفت و بست نداشت
کنترلی روی زبونم نداشتم که چیا میگم و بی فکر حرف میزدم.
نه که فحاشی کنما یا نه اینکه کسیو برنجونما،ولی خب ادم یوقتایی حرفایی میزنه ک خودش سبک میشه.الان خیلی بهتر شدم ازین جهت و هروقت میخوام حرفی بزنم اول یبار تو ذهنم مرور میکنم و میگم اگه اینو بگم بعدش چی میشه.خب وقنی میبینی فلان حرف باعث میشه احترامم کم بشه یا کسی حد و مرزشو ندونه نمیگم و خیلی سکوت میکنم.
رو احساساتم سعی کردم کنترل پیدا کنم رو هیجانات لحظه ای،من خیلی زود واکنش نشون میدادم و ناراحت میشدم،الان نه یکم خویشتن دار تر شدم. البته سره این خیلی اذیت شدم ولی تهش قلق خودمو پیدا کردم.
یه مسئله ی دیگه هم این بود که اهل اورشیر کردن بودم،ینی هرچیزی که میشدو همینطوری به هر ادمی میگفتم.بعد خب همین باعث میشه بقیه تو زندگی ادم دخالت کنن و رو تو کنترل داشته باشن و همچنین عزت ادم زیرسوال میره. دیگه الان با خودم میگن اگه فلان چیزو تعریف کنم غرورم و عزتم له میشه.ن اینکه مسئله ی حیاتی باشه ها ن، ولی بعدها طرف حد و مرزشو حفظ نمیکنه.
خیلی چیزای اینطوری