من همیشه ظرفارو رو هم میکردمدو سه روزی یکبار میشستم
بعضی مو قع ها خودشت مونده خو قابلمه بو میگرفت واقعا خ نمون بو میداد
هر چی،شوهرم میگفت بشور حقیقتی بار گوش میدادم بعد دوباره همون آدم قبلی میشدم
اپبا روی خوش گفت جدی گفت عصبانی گفت فایده نداشت
تا اینکه یه روزصبح ازسر کار اومد ظرفارو رو هم بود برداشت ۳،۴ تا بشقاب زد بهم شکسیشتشون پرتشون کرد کف زمین
از اون روز که یه هفته میگذره حتی یه قاشق کثیف نمیزارم همون لحظه میسورم