مینویسم جواب ارسال نمیشه
مردی تمام جورابای منو پوشیده شستشو سوراخ کرده
حتی جوراب صورتیامم میپوشه
دعوا که نبود ولی خب تشر زدم که نکن جوراب ندارم پسرجان😂
خواستم بگم ف حشهایی میده ک مو ب تن سیخ میشه ساکمم اورد گفت برو خونه مامانت نفسم از گریه بالا نمیاد هیولا شده هیولا حسی بهش ندارم دیگ خیلی چیزا هس ک نمیشه گفت
حرفای دختره:دوست دارم عشقم
شوهرم:منم دوست دارم نفس
د:گرمای دستات جون و انرژی آدمو تقویت میکنه هاااا(چندتا استیکر قلب)
ش:نفس نگو خجالتم میدی
د:میگم آقایی دیدمت خیلی حس خوبی دارم الان رو ابرام
ش:وای باور نمیکردم اینجوری غافلگیرم کنی شوخی شوخی آمدی ها(چند تا استیکر بوس قلب دار)
ش:دیدنت آروم ترین حس قلبمه
د: غافلگیری که همیشه نباید بزرگ باشه همین دیدارهای کوچیک برا دل من کافیه..میخواستم یه دل سیر ببینمت..بغلت کنم..بوت کنم
ش:ای جانم ای جانم
ببخشید خیلی دارم اذیت میشم دیگه نمیتونم بقیشو بنویسم😭😭😭
دستش درد نکنه شوهر خواهرت واقعا ...
اره یادمه تو هم ترک بودی برا همون یادم مونده قضیه ی زندگیتو
منم تبریزی ام ..
ولش کن به پیشرفت خودت فکر کن ،بند نافشو نبریدن انگار ،خیلی دوست داره خواهر مادرشو ،اونوریه زیاد تا اینوری...
یاد یه جمله افتادم دقیقا تورو میگه
میگه آدم کنار میاد ،کنار میاد ،کنار میاد ،یهو از همون کنار میذاره میره !🥲
سربی پوبی و یه طبقع فاصله داشتن با مادرشوهرم و
اینکه براش مهم نیستم و..
۱۰دیقه پیش سر اینکه چرا پتوی دو نفره رو 🙄بد میپیچم دور خودم میشه یک نفرت
همین امروز😅
طولانیه تو تاپیکم هست
