من روزی چندبار میمیرم و زنده میشم
از اینجور زندگی کردن خسته شدم
گاهی میگم آخر اردیبهشت که بشه و خیالم از آموزش شاگردام راحت بشه خودمو بکشم و تموم کنم این کابوس رو برای خودم و خانواده ام
کاش میشد فردا به جای اینکه برم سرکار برم محل کار دوستهام و سوارشون کنم و بریم همون مسیری رو که باهم میرفتیم کلاس کنکور رو یه بار دیگه باهم بریم
مثل همون روزها باهم بخندیم آبمیوه بخوریم بستنی بخوریم
کاش بشه اون خاطرات رو تکرار کرد تا یادم بیفتم هنوز زنده ام و این روزهایی که دارم با این همه استرس میگذرونم زندگیمه