برا بچه ها خوراکی گرفتیم اوردم گذاشتم تو کشو روزانه چندتا بیشتر نمیزارم بخورن
بعد شوهرم اومد کیک برداشت پسرم گفت ا ب منم بده شوهرم ب شوخی گفت ن این کیکا مال منه ب کسی نمیدم
پسرم شوخی سرش نمیشه کلا چشاش پر اشک شد
شوهرمم قهر کرد گفت دیگه بمیرمم خوراکی نمیخورم
هیچی جفت بچه هام ناراحتن سه شب پیش شد این داستان
خلاصه دیشب پسرم گفت پفک بیارم بخوریم گفت عمرا دیگه نمیخورم خودت بخور همش مال تو پسرمم رفت خوابید گفتم بسه دیگه گفت نه و فلان گفتم اوکی منم دیگه تو خونت لب ب چیزی نمیزنم
حالا امروز