بغیر این تیکه ی عجیب یه چیز دگ از عجایب همین خواهرشوهرم بگم پارسال
شب عروسی همون دخترش که گفتم سفید و ناز بود... شب ساعت حدود 8 وقتی همه مهمونا ریخته بودن خونش .اون خانم تازه رفته بود حموم.بعد از یکساعت درومد و رفت اتاق بغلی درو بست تازه آرایش کنه😐
تازه کلا درنیومد از اناق ریختشو کسی ببینه
تاااا وقت شام
هرچند خیلی خندیدن بهش
دختر کوچبکشم ک پنج شش سالشه با لباس خواب تا اخرشب میچرخید انگار یادشون رفته بود اینم هست