اینکه پدر شوهرم میشینه غیبت میکنه
اصلا هنگ بودم ک مردم مگه میشه خاله زنک باشه
اره کلا اهمیت نمیدن مثلا مهمون دارن یهو میبینی گوشی دستشه زنگ زده مثلا به جاریش حرف حرف حرف بعد ۷شب یادش میاد مهمون داره میشینه تو ۹دقیقه غذا رو بار میزاره نیم ساعت بعد هم میکشه میاره رو سفره بعد حالا هردفعه میان خونم به همسرم میگه فلانی یعنی من خیلی خوب غذا درست میکنه خوشم میاد با سلیقه هستش شوهرمم میگه سلیقه رو ول کن خانم من از ۱ظهرغذا رو بار میزاره تا ۸شب که سفره پهن شه
ما زیاد تو قید بند طلا خریدن نبودیم یعنی مامانم خیلی علاقه به طلا نداره دستشون پره ولی خرید طلا انجام نمیدن به طبع مامانمم منم همینطوری بودم مجردی وقتی ازدواج کردم رفتم دیدم خانواده شوهرم هر کدوم شاید نیم کیلو کم کم طلا داشتن و دارن برام جالب بود
خودشون هیچ رسمی نداشتن ولی برای عروس انواع رسم ها رو ردیف کردن
خیلیییییی سرد و بی عاطفه ان یعنی سال تا سال شوهره منو نبینن براشون معم نیست تا وقتی بچه براشون ارزشمنده که براشون نفع مالی داشته باشه.من کلا سه چهار بار بیشتر نرفتم خونشون تو یک سال عقدی که بودیم اونم کلی بالا پایین میکردن بعد عروسی هم کلا نه اومدن نه دعوت کردن خیلی عجیبن خیلییییی چیزایی که تو خانواده اینا دیدم هیچ جا ندیدم
آها مادرشون چاک سینه رو جلو پسراش میندازه بیرون
بابا مامانش و خانوادشون کلا مذهبی چادری ولی یه چیزایی جلو همه میگفتن که تو خانواده ما قفل بود
مثلا در مورد مسایل جنسی درمورد تمایلات درمورد اندام جنسی کلا اسم میبردن و من خجالت میکشیدم یا مثلا خواهرش جلو شوهرش به من میگفت باسن دخترت به خودت رفته خو ما این چیزا رو نمیگیم جلو مردا
با اجازه اسی
فا ل هوش هر کی تلگرام داره بهم درخواست بده لینکشو بدم
بیش از حد نرمال بی فرهنگن ماستو با سطل میزارن وسط هر با یه قاشق می‌افته به جونش..نامزد بودیم کیک اینا میپختم میبردم منتظرم نمیشدن باهم بخوریم وقتی مشغول بودم میخوردن ظرفشم نشسته میدادن دستم..کمد و کابینت و فریزرو در نبودم میگشتن...تو ظرفشویی مسواک میزدن...پوست شکلاتو تو خونم میخوردن پرت میکردن رو فرش و پدرشوهر خرم فین میکرد تو دستمال بعد میزاشت رو بخاریمون فین خشک شه...نشستن خودش بعد دسشویی تا برن خونمون بو شاش میگرفت🤮
یک‌ساله‌قطع ارتباطم البته بعد خرابی روانم و خوردن داروی اعصاب
هرکی خوند یه صلوات بفرسته پاشون به زندگیم باز نشه❤️
