ما خیلی باهم خوب بودیم خیلی خیلی خیلی.. ولی اون با شوهرش ب مشکل خورد و جدا شد و رفت بچشم پیش خودشه اون زمان که هنوز جدا نشده بود خواهر شوهرم مدام بد منو خانوادمو ب جاریم میگفت الآنم که رفته ول کن نیست امشب تولد بچش بود خانواده شوهرم و مارو دعوا کرد برا تولد بچش خواهر شوهرمینا اصلا نمیخوان برن تولد ولی ب دروغ ب جاریم گفته که برادرمو زنش دنبال ما نیومدن که بیایم واقعا چرا
من مامان شدم ♥️🫀تنها خواستم از خدا اینه هیچوقت منو دخترم از هم جدا نشیم خدای مهربان من ♥️♥️🙏🏻♥️🙏🏻♥️🌱💚عزیزامو سپردم به خودت خداجونم🌻
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.