چه موقع فهمیدی که خودتی و خودت کسی نیست🖤

ترو خدا شماره حساب مهر کسی میدونه از کدوم رقمه  خواهشا ج بدین حیروووونم 

من هم همینطور کسی رو ندارم حس میکنم خدا روشو از من برگردونده 

پریشب خیلی حالم بد بود گفتم خدایا اگه وجود داری و صدای منو میشنویی خودتو به من نشون بده دلمو بیشتر از این سیاه نکن💔

الهی بگردم

من که تاحالا فقط خانوادم تو شرایط بد کنارم بودن مخصوصا آبجیام

تا زمانی که بچه بودم که سرم بشه همش تنها بودم حتی محبت مادر ندیدم مادرم پسر دوست هست بود نبود من براش مهم نیست دیشب تب لرز کردم دلم یه مادر میخاست زنگ زدم کاسب محل که خانم هست گفتم بیا چند دقیقه سرم را بذارم رو پات نوازشم کن. خانم هم عین همیشه گفت وقت ندارم با اینکه زبونی میگه من مادرت هستم از غریبه که توقع مادرم دیشب رفت خونه پسرش. زنگ زدم باش حرف بزنم تلفن روم قطع کرد دفترچه تلفنم را نگاه کردم ببینم به کی زنگ بزنم داشتم خفه میشدم هیچ تلفن زن نداشتم زنگ بزنم با نامحرم صحبت نمیکنم آخرش بالشت برداشتم گفتم تصور می‌کنم پای خداست سرم را روش گذاشتم یعنی های های بغصم ترکید از ترس اینکه صدا بره واحد بغل دستم را گذاشتم جلو دهنم آخه واحد روبرو یه پیرزن نامهربان هست رفته به مدیر گفته این خانم با گریه هاش ما را عذاب میده هشدار بده سر شب درد ناچاری گفتم شاید دلش رحم بیاد رفتم گفتم حالم بده قرص داری لای در باز کردم بدون اینکه جواب سلام بده گفت مگه من داروخانه هستم تا رفتم خداحافطی کنم دیدم درو محکم بست. اونقذ تنها عمرم آنها بودم زن داداشم زنگ زدم برنداشت ببینه چمه به تمام مخاطبین خانم گوشیم اس دادم که اگه میتونن زنگ بزنن بشون آنلاین بودن جواب ندادن چندتا معلم قرآن بسیج هم آشنا داشتم تلفنم روم  قطع کردن گفتن ما گوش، شنوا نداریم برا تو بذاریم. بارها شده کل عمرم همینه. تنها همدم من خداست از بچگی بوده اگه خدا نبود من مرده بودم دمش گرم خوب رفیقی هست گفتم خدایا فدات شم خوبه که هستی دفتر برداشتم بعد تمام حرفای دلم را با خدا نوشتم مادرم بود نبودش فرق نداره سر سوزن عاطفه نداری با اینکه من تک دخترم وعین نوکرم براش 

😭😭😭😭😭😭😭

نگو دخترم این طو نگو. اتفاقا خدا کسانی که دوست داره تنها میکنه گلچین میکنه برا خودش که خودش بشون محبت کنه عزیزم هروقت خواستی بیا سایت حرف بزنیم احساس تنهایی نکنی گلم خدا قطعا فراموشت نمیکنه به نماز هم نیست مشتی باش حرف بزن لوطی من عین بابا باش، حرف میزنم گاه‌ی عین مامان خودم را براش لوس میکنم آرام میگیرم دلم ارام میشه 

چقد دعا چقد توکل چقد توسل چرا ی جواب نمیده که لااقل دلم خوش بشه

من نمیدونم خانواده چیه چه طعمی داره همش خیابون میبینم بخدا اونقذ بغص میکنم اشک میاد پایین خودم را با کارهای خیریه سرگرم میکننم اوقات فراغت میرم یتیم خونه ها به بچه های یتیم محبت میکنم بشون غذا میدم تمیزشون میکنم اونقد ذوق میکنن اشکم درمیاد خیلی عاطفی هستم میگم من که طعم محبت ندیدم بذار این بچه های یتیم بچشن از بغلم پایین نمیان میفهم چه حالی دارن به زور ازم بغلم جدا میکنن انگار میگن ما خانواده میخایم ما را ببر خونه اگه همسر داشتم حتما دوسه تا می‌آوردم نذر هم کرده  بودم ولی قسمت نشد 

من وقتی با خدا درد و دل میکنم و گریه میکنم اینقدر حال دلم خوب میشه صدتا میارزه به آدمای دور و بر همشون دورو هیچکس به اون یکی خوش نداره

چون تنها خدا بدون قصاوت به تک تک حرفات گوش میده