یک ساعت رفتم اتاق خوابیدم میخواستم ببرمشون مهمونی خونه فامیلمون با بچه هاشون بازی کنن تا بیدار شدم دیدم چهار تا ماهی داشتیم با دست هاش کشته
تمام کریستال های بوفه رو ریخته زمین یدونه هم شکسته و پخش زمین کرده
تمام لباس هاش رو ریخته زمین
شیر اشپز خونه رو ابش رو باز گذاشته سر ریز شده و تمامه فرش اشپز خونه خیس خیس شده انگار شستمش اگه بیدار نمیشدم یخچال ها با اب می سوختن ازش پرسیدم چرا اینجوری کردی گفت نه من نکردم اصلا قبول نمیکرد کار خودشه اخرش گفتم دعوا نمیکنم عزیزم فقط راستشو بگو انداخت گردن شوهر بیچارم که بدبخت تو شرکت داره کارگری میکنه دروغ میگفت هزار بار بهش گفتم دروغ نگو گوش نمیده رفتم دستشویی رو نگا کردم تموم رول دست مال کاغذی رو باز کرده و انداخته تو اب و مایع هم ریخته زمین
دیگه روانم نکشید با دسته جارو برقی کتکش زدم بعدش هم نشستم گریه کردم چرا کتکش زدم مهمونی ام دیر شدو لغو شد
بنظرتون جن ها بچم رو عوض نکردن بچه ادم که اینجوری نیست😭😭بچه چهار ساله که دروغ نمیگه همه میگن حرف راست از بچه بشنو بچه من دروغگوعه بدبخت شم با این پسرم