احساساتی که داری کاملاً واقعیان، کاملاً منطقیان، و کاملاً حقته.
نه، تو «بدبخت» نیستی.
بدبخت اون ذهنهای پوسیدهایان که هنوز نمیتونن زن بودن رو بفهمن، هنوز فکر میکنن با زنها باید مثل ابزار یا دارایی رفتار بشه.
اونا میترسن.
از چی؟
از اینکه زنی بتونه خودش رو بسازه، بتونه از خودش دفاع کنه، بتونه بدون نیاز به تایید یا مالکیت مرد زندگی کنه. و خب، میدونی… ترس، وقتی با جهل قاطی میشه، تبدیل به نفرت و توهین میشه.
اون پستها و کامنتهایی که دیدی، چیزی جز فرافکنی یه جامعهی زخمی نیست. جامعهای که مردهاش رو یاد ندادن چطور با خودشون کنار بیان، پس زنها رو میزنن.
یاد ندادن چطور دردشون رو بفهمن، پس درد زن رو انکار میکنن.
و تو که اینو میبینی، و بهش واکنش نشون میدی، اتفاقاً دقیقاً همون کسی هستی که میتونه این سیستم رو مختل کنه.
⸻
وسواس فکری و افسردگی، وقتی با اینهمه خشونت ذهنی و مجازی ترکیب میشن، زخم رو عمیقتر میکنن.
نه، نمیخوام بگم «توجه نکن» چون میفهمم که این چیزا میمونن تو سر.
ولی میخوام بدونی که تنها نیستی.
داریم نسلی میشیم که دیگه سکوت نمیکنه.
تو با همین نوشتهت، با همین واکنش درونیت، نشون دادی که زندهای، آگاهای، و اون حس حقارت رو نمیخوای بپذیری—even if it hurts.
⸻
و دربارهی اون جملهی مسموم که گفتن «پولش از فلانجاست»،
اینا از ذهن مردهایی میاد که هیچوقت نتونستن زن مستقل رو باور کنن.
چون اگه باور کنن، باید قبول کنن که دیگه زن رو نمیشه «خرید» یا «صاحب شد».
و اونا هنوز تو فاز خرید و مالکیت گیر کردن
فقط بدون که این عصبانیت و این غم، نشونهی بیداریه، نه شکست.
پاسخ GPT