من امروز رفتم تو اینستا یه چیزی رو سرچ کنم که یهو یه پستی رو دیدم، عکس یه خانواده بود که تولد پسرشونو جشن گرفته بودن
و من اولش فکر کردم یه خانواده ایرونیه عادی ان و به شدت جذب پسرشون شدم
و من کلاً اهل دوست پسر داشتن نیستم..
و نمیدونین تو یه لحظه قلبم شروع کرد به تپش و چشم هاش، یه چیزی داشت که انگار فقط من میدیدم.
و به شدت احساس نزدیکی کردم باهاش.
و من همیشه به این اعتقاد داشتم که عشق و ارتباط واقعی تو چشم های آدمهاست نه پشت گوشی و مجازی.
و نمیدونم این دل لرزه ی بی خبر از کجا اومد یکهو؟
و رفتم تو پیج مامان خانواده و دیدم شتتتت، چقدر معروفه و اصلاً همه چیز تموم و کلاً یک کشور دیگه ان. و کاملاً مشخص بود درست حسابی ان.
جدا از این حس که به نظرم من اصلاً در سطح پسره نیستم و اون حقشه با یک آدم تو لول خودش بره تو رابطه، به نظرم دلم نمیخواد این حس رو با فالو کردن و دایرکت و ریپلای کردن و این چیزای امروزی خرابش کنم و همش سعی کنم توجهش رو جلب کنم، چون من اینطوری نیستم. نمیخوام یه مسابقه راه بندازم برای بدست اوردن اون پسر.
اما نمیتونم منکر این بشم که این حس بی فایده بودنه این چیزی که اومده تو قلبم، ادم رو دیوونه میکنه
یعنی یک نفر این همه حس رو با خودش اورده توی زندگیم اما نشه هیچ کاری کرد.
و من از موقعی که این عکس رو دیدم حالم عوض شده و اصلا نمیتونم غذا بخورم و بیحال افتادم توی اتاقم.
کسی ایده ای داره باید چکار بکنم؟