شوهر آشغالم چون تو بچگی آبله گرفته بود اصلا رعایت نکرد
من باردارم بچگی هم نگرفتم
بچه های جاری آبله گرفته بودن از اون سختا از رو سر و چشمشون در اومده بود
روز اول نگفتن به من تولشو رو فرستاده بود خونمون
فرداش شوهرم فهمید گفت خونه ما دیگه تیومدن یعنی راه ندادم
اما خونه مادرشوهر هر روز از صبح تا شب بودن
شوهرمم اصلا رعایت نکرد همش رفت پیش اونا مطمئنم بهشون هم دست میزد
اومدنی دستاشو هم نمی شست همونطور به منم دست میزد
روز سیزده بدر منو تک و تنها گذاشت خونه با اونا رفت گردش
بعدش من رفتم خونه مادرم بمونم بیشتر از یک هفته نزاشت بمونم
بعدش هم اونا میگفتن میخوایم بیاییم خونتون این یک کلمه نگفته بود نیایید اون روز کلی گریه کردم تا کنسل کرد
بعد هم عروسی دعوت بودیم جای اینکه به اونا تذکر بده سمت زنم نیایین و اینا منو هم ببره
یا حداقل خودش نره
باز با همونا رفت عروسی
و حتی دیروز گفته بودم برو چیزی بخره خریده بود داده بود بچه که آبله داشت بیاره
ازش متنفرم واقعا هیچوقت جون زن و بچش واسش مهم نیست
منم دیگه اگه باز بگن بیان رک زنگ میزنم نیایید بخاطر شماها و بیشعوری شماها ده روزه حبس شدم