توی خواب داشتم میرفتم پیش یکی ک اصلا نمیشناسمش و بهش بگم برام دعا کن برای ازدواجم برای خوشبختیمون یهو چشمم خورد ب پدربزرگم که فوت شده داره رد میشه
*من پدربزرگمو خیلی دوست داشتم بقیه نوه ها اصلا بهش اهمیت نمیدادن ولی من وقتی میرفتم شهرستان بغلش میکردم دست و پاشو ماساژ میدادم براش میرقصیدم و.... همیشه میگفت تو دختر خودمی بقیه رو اندازه تو دوست ندارم خیلی مهربون بود*
سریع دویدم سمتش گفتم بابا خوبی و ذوق کردم ک بعد دو سال دیدمش همیشه ی جور خاص میخندید خندید و گفت روله چطوری و بوسم کرد گفتم حالم خوبه مامان بابا اینا هم خوبن
یهو گفت همیشه دعای خیر براتون میکنم مخصوصا خودت🫠
هیچ کدوم از نوه و بچه هاش خیرات نمیدن براش ولی من با اینکه دورم همیشه خیرات میدم یا پول به نیازمندا
یعنی چی خواب خوبی بوده دیگه🥺؟؟