پسر دانشجوعه ترم اخر (چون دانشجو بود مغازشو اجاره داده)
دوتا خونه ماشین هم داره البته خانوادش حمایت کردن ۲۵ سالشه
خانواده خوبی داره پدرش سرهنگ بازنشسته عموها نظامی داییش شهردار تک فرزند
منم خودم معلمم
پدر مادرم تو نوزادی جدا شدن
مادرمو ندیدم بابام معتاد بیکار دست مادر بزرگ بزرگ شدم
سه تا عمو معتاد تو خونست (بچه های اینجا میدونن کلا بد نام هستن)
خواهر دوقلومم معلول
خانواده پسر از اول راضی بودن
اما خانواده من راضی نیست
میگن کار نداره
منم دودل شدم
اخلاقی خوبه اصلا اهل دوست دود و دم نیست دوستاش پسر عموهاشن کلا سادست
خانوادشم ظاهرا خیلی دوستم دارن
اینجوری نیست که کار نکرده باشه تابستونا کارخونه عموش حسابدار
یه خونش تو شهر خودمونه یکیش مرکز استان
نمیدونم چرا انقدر از چشمم انداختن عمه هام
شما باشین قبول میکنین جدی بگین