دو روز بعد هی مادرش گفت بیا خونمون (من باهاشون قطع ارتباطم فقط خود شوهرم چندوقت یه بار میره شهرستان ۱،۲ روز پیششون) گفتم شاید میخوان تولد بگیرن براش، رفت و برگشت و خبری نبود فقط کشوندنش الکی، قبل رفتن گفنم مامانم اینا میان کمکم خونه تکونی، گیر داد شوهر خواهرم بیارتشون، گفتم نمیاره کار داره گفت چرا من همش زنشو میبرم اگه خونه مامانت باشید؟؟گفتم حب اون نمیاره التماس کنم بهش؟؟گفت نه پس بگو خواهرت نیاد، باز هیچی نگفتم