بچه ها من رفته بودم سر بزنم خونه مامانبزرگم اینا خونشون ویلاییه ،خودشون مسافرت هستن یهو حس کردم حالم بد شده و سرگیجه عجیب گرفتم ،اومدم قفل درو باز کنم و یه خیال خودم قفل درو باز کردم ولی درواقع افتادم زمین و هیچی نفهمیدم
مامان بزرگمینا یه گربه سیاه دارن تو حیاطشون که مامانبزرگم اصلا ازش خوشش نمیاد ولی ما بهش عذا میدیم
بعد من با صدای گربهه بالا سرم وایستاده بود بیدار شدم و داشت هی بلند میو میو میکرد و لیسم میزد که بیدار شدم ،بیدار شدم و یه حس منگی داشتم و اومدم خونه
امشب یه خواب عجیبی دیدم
چه خوابی؟
خواب دیدم گربهه اومده و داره باهام حرف میزنه
برگشت گفت میدونی چی شد؟گفتم نه ،چی شدش؟
یه خانومه رو بهم نشون داد پشتش بهم بود
گفت اون خانومه وقتی افتادی زمین بهم گفت بیام بیدارت کنم ،گفت انقدر بالاسرت جیغ بکشم و لیست بزنم بیدار شی
بعد گفت به مامان بزرگت بگو منو فحش نده ،انقدر نگه زهرمار ،سمتم دمپایی نندازه
من اینجا نگهبان شماعم
از خواب بیدار شدم کل موهای تنم سیخ شده بود ،مامان بزرگم واقعا اینطوری میکنه آخه و گربه رو فحش میده
تو خوابم میگفت بهش بگو کم مارو فحش بده و اذیت کنه
چ جالب
😂😂😂
من خواب های از این عجیبترم دیدم دوتاش قبل عید اتفاق افتاد
لزوما همه خواب ها تعبیر ندارند فکرت رو درگیرش نکن
شاید خوابت واقعی بوده شایدم گربه دیده حالت خوب نیست اومد پیشت
