2777
2789

بچه ها ما دو سال با فامیل پدری قطع رابطه بودیم بخدا سالهای طلایی ای بودن. 


حالا دیروز اینا قرار گذاشتن برن بیرون و خارج از تهران، خب ساعت هفت صبح همرو جن زده کردن و رفتیم. اخ گفتن ی نفر ی جایی رو مشخص کنه بریم اونجا. نزدیکم نبود اتفاقا. ولی به هر حال خودشون گفته بودن😐😐بماند که بعد رسیدیم و با اینکه جای خوبی بود ، با قیافه گرفتن های مادربزرگ و عمه مواجه شدیم که در گوشی تند تند پچ پچ میکردن که اره این چه جاییه! بقیه دوست داشتن اونجارو. جامونم راحت بود 

خلاصه مامان بزرگم بس نشست با شوهر عمم و هیچ جا نرفتن و تکونی به خودشون ندادن، بقیه در حال گشت و گذار و غذا درست کردن و... بودن. ولی در کل هر سمی بود تموم شد. و ما ساعت هفت رسیدیم خونه. حدودا چهار ساعت رفت و برگشت راه بود و همه نالان و له و خسته میخواستیم بریم بخوابیم، نگو اینا چه نقشه ای دیده بودن

جدی جدی خیلی رک گفتن بیاین بریم خونه فلانی(خونه ما) 

بقبعد فک کن همهه خسسسسته بجز مامانبزرگ و شوهر عمه که عملا تکون نخورده بودن 

ینی همگی وا رفتیم. خب به استراحت نیاز داشتیم. اینا میگفتن نه نمیشه پس بریم خونه مامان و چایی و غذای نونی بخوریم(بابا اصلا چه گیریه که بریم خونه یکی) 

بعد بچه ها گوشاشون گرفته بود و گریه میکردن و منم سرم داشت منفجر میشد و حالم بد. و ولی به هیچ جاشون نگرفتن، هیچیاااا، جدی عمم رفت با مظلومیت به مامانش گفت اره عیبی نداره فلانی ناراحت میشه نریم خونشون بیا بریم بعدا میایم اینجا(پدر منو میگفت) 😐

جدی اصلا ی درصد به وضعیت نگاه نکردنا، مام چیکار میکردیم؟ عموم عصبی بود میگفت بابا خسته ایم میخوایم بریم خونه. 

خلاصه اینا به زور اومدن خونه ما و شامم سفارش دادن(اره ی غذای ساده مثل استامبولی درست کن:/) 

بعد من رفتم در اتاقو بستم که یکم بخوابم. هم کم خوابیده بودم هم تب و لرز گرفتم. خدا میدونه در این اتاق چند میلیون بار باز شد و حتی درم نمیزدن. 

بعد مامانبزرگم اومد گفت خوبی؟ گفتم نه. گفت کجات درذ میکنه؟ گفتم همه جام

گفت باشه عیبی نداره بیا تو جمع بشین😐

ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل ها، تورا آزاد، آباد و سربلند با چشمانِ باورِ خود خواهند دید؟                                                                                                                    یادت باشه اولین قانون رها کردنه. و تلاش بدون خواستن.. وقتی خواستن رو ترک کنی جادوی درونت مقدس میشه درست مثل یک نوزاد که حضورش توی این دنیا ی جادوی مقدسه، چون خودش نمیخواد بیاد و می‌آد. مثل مرگ که جادوی دروازه دومه.. مقدسه چون خودت برای مردن تلاش و تقلا نمیکنی... ولی وقتی تقلا کنی و بخوای خودکشی کنی دیگه مقدس نیست. مثل همین جوونه گیاه نگاش کن، مقدسه چون نمیخواسته به زور از دل خاک بیرون بیاد. فقط تلاش رهاشده اش اونو به اینجا رسونده. تلاش رهاشده.... اره.. تلاش رهاشده...و قانون دوم بازگشت هست.. هر جادوگری باید بدونه که هر کاری بکنه عاقبت به خودش برمیگرده. برگشتِ عملش شاید دیر بشه ولی میرانا شک نکن هر کاری بلاخره به همون شخص برمیگرده چون فکر و عمل هر کسی در واقع همون کسه. برای همین هیچوقت سراغ جادوی سیاه و آزار دیگران نرو.. حتی اگر خودت اذیت شدی و رنج کشیدی انتقام رو رها کن. بی دریغ و رها باش... که تا رها نباشی راهی برای جاری شدن پیدا نمیکنی... 

بیشتر ببینید

بعدم نمیرفتتنن. بابا برید دیگه. نشستهه بودن هار هار میخندیدن


بعد عمو و مامانم و بقیه نوبتی میرفتن تو اتاق دراز میکشیدن. بنده خداها هلاک شده بودن

ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل ها، تورا آزاد، آباد و سربلند با چشمانِ باورِ خود خواهند دید؟                                                                                                                    یادت باشه اولین قانون رها کردنه. و تلاش بدون خواستن.. وقتی خواستن رو ترک کنی جادوی درونت مقدس میشه درست مثل یک نوزاد که حضورش توی این دنیا ی جادوی مقدسه، چون خودش نمیخواد بیاد و می‌آد. مثل مرگ که جادوی دروازه دومه.. مقدسه چون خودت برای مردن تلاش و تقلا نمیکنی... ولی وقتی تقلا کنی و بخوای خودکشی کنی دیگه مقدس نیست. مثل همین جوونه گیاه نگاش کن، مقدسه چون نمیخواسته به زور از دل خاک بیرون بیاد. فقط تلاش رهاشده اش اونو به اینجا رسونده. تلاش رهاشده.... اره.. تلاش رهاشده...و قانون دوم بازگشت هست.. هر جادوگری باید بدونه که هر کاری بکنه عاقبت به خودش برمیگرده. برگشتِ عملش شاید دیر بشه ولی میرانا شک نکن هر کاری بلاخره به همون شخص برمیگرده چون فکر و عمل هر کسی در واقع همون کسه. برای همین هیچوقت سراغ جادوی سیاه و آزار دیگران نرو.. حتی اگر خودت اذیت شدی و رنج کشیدی انتقام رو رها کن. بی دریغ و رها باش... که تا رها نباشی راهی برای جاری شدن پیدا نمیکنی... 

بیشتر ببینید

بعد از تفریح هرکی باید بره خونه خودش چون همه له و لورده ان

چقد عجییییبن

نادان تر از کسایی که ویژگی چند تا آدم اطرافشون رو دیدن و به کل افراد یک قوم نسبت میدن نداریم.

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن زیره "رژیم فستینگ "گرفته

عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم رژیم فستینگ بگیرم. سریع دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف خوب هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خدای بعد این همه راه. و گردش باید همه برن خونه خودشون طفلک مادرت

خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزه‌گان»شادمان شوند.                                               وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان!                من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم                                      💔همین قدر تلخ💔.                              
بیشتر ببینید
آخرش چی شد پدرتون این وسط هیچی نمیگفتن؟

چی بگه بنده خدا

مجبور شد بگه بیاید

ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل ها، تورا آزاد، آباد و سربلند با چشمانِ باورِ خود خواهند دید؟                                                                                                                    یادت باشه اولین قانون رها کردنه. و تلاش بدون خواستن.. وقتی خواستن رو ترک کنی جادوی درونت مقدس میشه درست مثل یک نوزاد که حضورش توی این دنیا ی جادوی مقدسه، چون خودش نمیخواد بیاد و می‌آد. مثل مرگ که جادوی دروازه دومه.. مقدسه چون خودت برای مردن تلاش و تقلا نمیکنی... ولی وقتی تقلا کنی و بخوای خودکشی کنی دیگه مقدس نیست. مثل همین جوونه گیاه نگاش کن، مقدسه چون نمیخواسته به زور از دل خاک بیرون بیاد. فقط تلاش رهاشده اش اونو به اینجا رسونده. تلاش رهاشده.... اره.. تلاش رهاشده...و قانون دوم بازگشت هست.. هر جادوگری باید بدونه که هر کاری بکنه عاقبت به خودش برمیگرده. برگشتِ عملش شاید دیر بشه ولی میرانا شک نکن هر کاری بلاخره به همون شخص برمیگرده چون فکر و عمل هر کسی در واقع همون کسه. برای همین هیچوقت سراغ جادوی سیاه و آزار دیگران نرو.. حتی اگر خودت اذیت شدی و رنج کشیدی انتقام رو رها کن. بی دریغ و رها باش... که تا رها نباشی راهی برای جاری شدن پیدا نمیکنی... 

بیشتر ببینید

وای...

تو خوبه دوران طلایی داشتی تو زندگیت ازین بابت..ما هر سال سیزده بدر با خانواده پدریم بودیم و هرساله همه چیز تکرار میشد: شوخیای سمی شوهر عمه، غیبت، فوضولی تو کار و زندگی بقیه 

و این چرخه همچنان ادامه داشت و دارد🔪

Im a doctor and I love my job

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز