پارسا مپنانزد بودیم گفت بریم داهاتمون
آقا رفتیم نگم چه کوفتی بهم شد بهش گفتم سال بعد نه مادر تو ن مادر من بیا خودمون تنها باشیم دوتا
اما دقیقه نود گفت مامانم اینا میرن داهات بیا مادر تورو هم ببریم ...من گفتم نمیان اونا ... نگفتم اونجا میام یا نه ....یهو ساعت ۱۲ شب گفت با اونا نمیرم چرا بنظرت چون گذاشتن ساعت یازده شب دیشب اومدن عید دیدنی ....آخرم گفت احترام گذاشتم بهت گفتم با مادرت بریم گفتم چرت نگو دیدی اونور کنسل دقیقه نود گفتی منم نمیخوام شعور داشتی از صب منو انقدر نمیچرخوندی که ندونم برنامه ات چیه