دختری که چندین سال بود از یه پسری
خوشش میامد و اینکه پسر آدم موجهی هست
بدون حاشیه و سر به زیر و تا حدودی خجالتی
هر دوتاشون هم بالای سی هستن
بلاخره دختره تصمیم میگیره احساسی که داره
به پسره اعتراف کنه این بنده خدا هم میگه اهل
دوستی و اینا نیستم و رد میکنه
به خاطر موقعیتی که دارن هر روز همدیگرو میبینن
و پسره رفتارش با دختره خوب همیشه بهش احترام میذاره
و انگار نه انگار چیزی شده
و اینکه پسره همیشه نگاههاش دنبال دختره هست می بینی چند ثانیه خیره داره نگا میکنه همه کارهای دختره رو تحت نظر داره ...
به نظرتون دختره تلاشی براش بکنه؟