2777
2789
عنوان

بندرعباس کابوسم شده بوده

| مشاهده متن کامل بحث + 346 بازدید | 22 پست
کل شهرای ایران گشتی؟

اکثرا اره

مثلا یزد هم هست

ولی خب اون سن نه تهران نه یزد نه شمال نه کرمان اینجور چیزایی ندیدم 

بزرگ تر شدم یزد هم بود

ولی نه به اون شدت که دنبالت بیان 

عکس بگیرن

یا یه چیز هی بگن 


اکثرا ارهمثلا یزد هم هستولی خب اون سن نه تهران نه یزد نه شمال نه کرمان اینجور چیزایی ندیدم بزرگ تر ش ...

تغییر فرهنگ میطلبه که زمانبره...امیدوارم نسل های بعدی این خاطرات برای هیچکسی ایجاد نکنن

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

ده سال پیش فک کنم اون زمان ها هم عادی نبود منم بچه می ترسیدم


من سال ۹۳ اومدم جنوب 

یه شهر دو سه ساعتیه بندر

یه شهر کوچیک و خیلی سنتی از اونا که اکثر مرداش چند همسر دارن و خانومها روبنده میبندن تبعیدگاه بود اونزمان الانو نمیدونم

تیپ و چهره مم خب غیر معمول بود واسشون نگاه میکردن ولی مزاحمت جدی نداشتن چه برسه به خود بندر

حرفات عجیبه برام خقیقتش

👈🏻https://abzarek.ir/service-p/msg/1979222👉🏻 با من حرف بزن  

منم بندرعباس دنیا اومدم و بزرگ شدم الان اونجا نیستم ولی این چیزها اون جا خیلی زیاد بود مخصوصا دخترهایی که پوست خیلی روشنی داشتن بیشتر جلب توجه میکردن منم خیلی پوستم سفید هست وقتی ابتدایی بودم تنهایی تا مدرسه میرفتم همیشه با ترس و لرز میرفتم و میومدم یه روز که یه موتوری می خواست بلندم کنه سوار موتورش کنه خدا رحم کرد اینقدر جیغ زدم ترسید فرار کرد توی بازارش هم توی شلوغی اینقدر دیدم به بدن زن ها دست میزدن البته اون کسانی که این کارهارو میکردن مشخص بود از چهره شون بندری نیستن از شهرستانها هستن ولی کلا عاشق همکلاسی هام بودم عاشق بندر عباس هستم چند سالی هم مشهد بودم پایین شهرش خیلی لات و لوت داشت اونجا تو راه مدرسه خیلی میترسیدم 

من سال ۹۳ اومدم جنوب یه شهر دو سه ساعتیه بندریه شهر کوچیک و خیلی سنتی از اونا که اکثر مرداش چند همسر ...

گلم شاید نسل شما عاقل تر بوده

نمی دونم 

ولی خب من خیلی اذیت خیلی

عکس می گرفتن

یعنی مغازه واسه خرید می رفتم 

لب ساحل فقط به بار تنها بودم یه پسره تا خونه افتاد دنبالم هی حرف میزد 

و کلی چیز دیگه

الان البته باز فک کنم فرق کرده

منم بندرعباس دنیا اومدم و بزرگ شدم الان اونجا نیستم ولی این چیزها اون جا خیلی زیاد بود مخصوصا دخترها ...

دقیقا عزیزم باز حقیقت گفتی 

یه سریا جبهه گرفتن

منم شهرهای زیادی بودم مزاحمت هم هست ولی به اون شدت هیچ جا ندیدم

یزد و اینام دیدما ولی خب بزرگ تر شده بودم 

یزد و تهران سنم کم بود پسرا اصلا نگاه نمی کردن 

ولی بندر متلک می گفتن

خدا می‌دونه چقدر از من عکاسی کردن

یه بار لب ساحل بودم طرف دنبالم میومد حرف میزد

حتی جلو خانواده چشمک میزند که بابام اگه میدید سر طرف میبرید منم ترس داشتم کسی نبینه دعوا نشه 

هفت روز حدودا بودیم که هر روز داستان داشتم 

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792