برادر من تهران زندگی میکنه از طرف محل کارش بهش اسکان دادن
خونه ما هم تهرانه مادرم اینا اندیشه
یکسال پیش داداشم گفت به واسطه یکی از همکاراش با خانمی اشنا شدن که خانم قبلا تو عقد جدا شدن و پیش مادر و پدرش زندگی میکنه
مام رفتیم خاستگاری و عقد کردن و قرار شد تابستون عروسی بگیریم براشون
حالا هی عروسمون میگه من عروسی نمیخوام داداشمم اصرار که من عروسی برا چیمه و ...
چند وقت پیش یکی از اشناها گفتن که ما رضا رو تو شهریار دیدیم مگه اونجا کار میکنه ؟ مام تعجب کردیم اخه اصلا محل کار رضا تهرانه !
من زنگ زدم داداشم و پرسیدم ازش اونم گفت راستشو میگم اما فعلا به کسی نگو
گفت خانمم تنها زندگی میکنه خونه مجردی داشته منم پیشش میمونم عروسی مروسی هم نمیخواهیم
منم یه بار دعوت کرد خونشون اونجا بود که فهمیدم خانم یه پسر ۱۴ ساله هم از ازدواج قبلی داره 😞
یعنی اگه مامانم و خواهر برادرا بفهمن چی میشه خدایا
حالم از داداش و زنداداشم بهم میخوره بیشتر هم از داداشم متنفر شدم
فک کن ما عیدی و یلدایی و ... میبردیم زن داداشم میرفت خونه مادرش تهران ما فکر میکردیم همونجا زندگی میکنه