حالت رو خریدارم
شوهر منم عاشق خانوادشه اولویتن براش
یعنی ی حرفی بینمون باشه میره میذاره کف دستشون
میره خونه ی ما عاشق اینه حرف بشنوه بحث بینشون باشه اما تو خانواده خودش اصلا از این کارا نمیکنه اصلا
حتی نمیتونم بگم خانواده تو اینطوری میره میذاره کف دستشون
من ۳تا بجه دارم منم درموندم خیلییییی
شوهرم چیزی به اسم وجدان و پشیمونی تو وجودش نیس اصلا
حالم بهم میخوره میبینم دقیقا عین باباشه
از دیروز تا الان منم کارم گریه خانوادم پشتم نیستن هیچکسو ندارم هیچکس میدونه عذابم میده
اگه بچه هام نبودن میرفتم میرفتم بی سر و صدا که دست هیچکس بهم نرسه هزاران حرف هم بود میرفتم