امسال سفر رفتم زهر مارم کرد تاپیک زدم دربارش برو بخون
رفته بودیم شهری ک نامزد خواهرم محل کارش هست و زندگی میکنه بعد میرفتیم بیرون برا گردش ما زودتر میرسیدم خواهرم و نامزدش با بابام اینا دیرتر میرسیدن هرشب بعد همش میگفت کلیدو بدید بما بریم خونه دم در نمونیم دستشویی بریم بعد نامزد خواهرم واقعا نمیدونم دلیلش چی بود نداد بعد از اون شب اخم و تخم و بد اخلاقیش با من شروع شد بعد میگفت خواهرت داشته موهاشو شونه میکرده من اتفاقی از دم در اتاق رد شدم برم دستشویی با اخم درو بسته 😐 مگه خواستم بخورمش مثه خواهرمه و هرچی از دهنش در میاد پشت سر خواهرم میگه
خلاصه یبارم ک تو تخت جمشید شب موندیم چادر زدیم دامادمون تو چادرش خوابید با بابام اما شوهرم گفت سرده تو ماشین خوابید ی پتو دادم بهش مادرم رفته بود اون پتو رو ازش گرفته بود ی مسافرتی داده بود بهش اون پتو رو داده بود ب نامزد خواهرم گفت چون تو چادر سرد بوده گفتم ی پتو دیگه بندازه زیرش میگفت مادرت اومده ی پتو نازک داده بمن کلفته رو داده ب اون یکیو ....
وای بخدا انقد گله هاش زیاده کتاب میشه بگم مرتیکه دیوونه