دخترا وقتی میان خوابکاه ماماناشون پشت سرشون گربه میکنن

هزار باره مامان من میگه برو از خونه من  همش دخترای دیگه رو میزنه سرم من ۲۰ سالمه یه دختر همسن من با یه پسره ازدواج کرده و یه بچه  داره الان دومیش رو بارداره  و درس رو ول کرده من دانشجوی پرستاریم اونو میزنه سرم میگه خاک تو سرت تو بی عرضه و بی عقلی و اینا منم داد زدم سرش ۱۰۰ سال سیاه مثل اون دختر نمیشم از بی عقلیمم نیست اتفاقا از عقلمه آخه دو تا بچه تو این سن با این وضعیت اقتصادی ؟  اونم وقتی که خودت پول نداری و خانه داری مامانمم پیر شده دیگه عقل نداره فکر میکنه همه چیز به ازدواج و بچه دار شدنه 

من آخه میگم با یکی مثل خودم ازدواج کنم چون خیلی آینده داره پرستاری مامانم پسر کارگرم باشه میگه مناسبته از سرتم زیاده هرچقدم بگم زبون همدیگه رو نمیفهمیم بعدا من مجبور میشم خرجشو بدم جا زن و مرد عوض میشه نمیفهمه چقدر ناامیدم کرد و ازش متنفرم  یه روز ولش میکنم میرم 

سخته واقعا ولی اونا هم نباید اینقد به دختری که خودش تحت فشاره حرف بزنن و فشار وارد کنن من کاری ندارما ولی مردم یه دختر دارن که همه پسرای شهر میشناسن  دختره رو اینقد بهش ارزش میدن ولی مامان من اینقد من رو بی ارزش میبینه تاسف اوره واقعا