تاپیک قبلم گفتم که خواهرشوهرام چیگفتن بهم
زنگ زدم به خواهرم گفتم حرف بدی زدن دیشب
اومده میگه عمر مادرشوهر تموم شده روبه اتمامه عروسا میخوان دقش بدن
چرا حرف درمیاری اونا مگه به تو چیگفتن
قطع کردم گفتم دورویی نکن
چندرورپیش رفته بود خونه مادرشوهرم حمالی کنه اونجا مادذشوعرم آش گذاشته بود براشون زنگ زده به من میگه فلانی برای من خجالت نکشید آش درس کرد
کلا لال بشم ازاین به بعد از خونواده شوهر حرفی پیش این بزنم من دشمنه دشمن