دو سال اول زندگیمون دیوانه وار دوستش داشتم
وقتی غذا می خورد فقط نگاش می کردم و لذت می بردم عاشق دو تا دندون کجش بودم با اون لب هاش که وقت عذا خوردن یه جورایی حالت غنچه می آورد جلو
بوی ادکلنش اصلا مستم می کرد وقتی نبود خیره خیره به عکسش رو دیوار نگاه می کردم انگشتش شستش یخ حالت خاصی داره یا نه تو عکس همش به انگشتش نگاه می کردم زود باردار شدم و به خودش ویار داشتم وقتی خونه نبود می رفتم از پشت پنجره لباس هاش رو نگاه می کردم حتی دیدن لباسش حالم رو بد می کرد ولی باز مثل خودآزار ها می رفتم لباس هاش رو نگاه می کردم
بدون اون هیچ کجا نمی رفتم حتی خونه ی مامانم
همه روز منتظر بودم شب بشه و برم تو بغلش بخوام عاشق شب ها
بودم و هزار تا چیز دیگه
ولی هزاران حیف
کاش هیچوقت عاشق نبودم هیچ آدمی ارزش این که از خودت بیشتر دوستش داشته باشی رو نداره