خداروشکر عزیزم برات خوشحال شدم
و امیدوار شدم به آینده
نامزدت مشکلش چی بود مثل شوهر من بود ؟
شوهر من تنها بلایی که سر من نیاورده خیانته
نمیدونم شایدم کرده من خبر دار نشدم نمیدونم
ولی اصلا باورم نمیشه
تو میگی آدم میفهمه تو دوران آشنایی
من این دو روز هر چقدر فکر کردم
همش خوشی بود احترام بود وقت میزاشت
خیلی زیاد وقت میزاشت قربون صدقه میرفت
روزی صد باز زنگ پیام های عاشقانه
حمایت مالی هدیه های وقت و بی وقت
همین که عقد کردیم همه چیز عوض شد
گفت من پیشت هستم چرا باید مثل قبل
باشم اونجوری میکردم منو بپسندی
دوران عقد هم قابل تحمل بود تا جایی که
گیر داد وسایل رو ببریم بچینیم مادرم گفت نرید
ولی الان که فکر میکنم میبینم خوب شد رفتیم دیدم
چه جونوری هست
یکماه نشد که من ازش بیزار شدم
به شدت کتکم زد یهو یه شب غیبش زد تا صبح
وقتی هم اومد طلبکار که چرا رفتی کلانتری !
مستقیم میرفتی دادگاه درخواست طلاق میدادی
وقتی هم خونه بودیم نه نگاهم میکرد نه باهام حرف میزد
همش تو گوشی بود
تا دیروقت بیرون بود
میگفت من همینم کلا شد یه آدم دیگه
الان همه به من میگن این خوب بود تو بدش کردی
وگرنه از اول چرا انتخاب کردی
اگه انتخاب کردی چرا وسایل رو بردی چیدی
منکه نمیدونستم با بردن وسایل میخواد اینجوری کنه
شنیده بودم طرف خونش بوی نویی میداده طلاق گرفتن
ولی متوجه نمیشدم یعنی چی