2777
2789
عنوان

بچه ها دوست ندارم شوهرم بره خونه بابا بزرگش تو رو خدا بیایین 😭

| مشاهده متن کامل بحث + 892 بازدید | 46 پست
خوب چیکار کنم 😭 قسم خوردم یبار دیگه از شوهرم همچین چیزی ببینم جدا میشم آبروی زنه رو میبرم

نباید میذاشتی بره یاهم خودت هرجور بود باهاش میرفتی . ی زنگ میزدید ببینید کی اونجا هست کی نیست .

خدا کنه قبلش یاد هندستون نیفته

خیلی اصلا ناراحتم 

بهش میگم چرا مثلاً میری گفت اونطوری میگی به‌خاطر اون تا ابد نباید برم  اونجا بخاطر اون 

یا می‌گم اصلا بهم سلام نده میگه تو جمع مجبورم حالا میگن چیشده 

اما تو تنهایی هروقت سلام دادم توف کن تو صورتم 

خیلی روانم بهم ریختس 

بنظرت شوهرم این حرفاش درسته؟

فقط 10 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

نباید میذاشتی بره یاهم خودت هرجور بود باهاش میرفتی . ی زنگ میزدید ببینید کی اونجا هست کی نیست .

از خودش پرسیدم کی بود گفت خودشون 

ولی نمیدونم باز

فقط 10 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
حالا الان ک گذشته بی خیال دیگه. بعد ازاین باهاش برو گرچه اگر بخاد کاری کنه هزار و یک راه دیگه براشون ...

بخدا بعضی وقتها بی موقع میره اونو چی کنم 

مثلاً یهو ساعت یازده شب می‌ره 

یا یهو الان که ظهره رفت می‌ره 

اونارو چی کنم

فقط 10 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
من بودم یا خودم میرفتم باهاش یا نمیزاشتم برع

اول گفت باشه نمیرم بعد دوباره رفت 

بعضی وقتا بی موقع می‌ره 

مثلاً یازده دوزاده شب 

یا ظهر 

اونو چی کنم اونو نمیتونم برم

فقط 10 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
چند سالشونهچه چندشتهدیدش میکردی که به داییت میگم

اره گفتم میگم یبار دیگه ببینم 

زنداییش متولد دهه شصته 

شوهرم هم 74 

فاصلشون نیمدونم درست چقدره 

یا شیش یا هفت 

درست نیمدونم

فقط 10 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
اخه اگر می‌گفتم جدا میشدم ازش میخواستم یبار بخاطر شرایط زندگیم ببخشمش

الان تا آخر عمرت این حس بد باید با خودت داشته باشی 

آینه میگه تو همونی که یه روز می‌خواستی خورشید با دست بگیری ،ولی امروز شهر شب خونت شده ،داری بی صدا تو قلبت میمیری ....

ب جای این همه حرص خوردن آماده میشدی و با شوهرت میرفتی الآنم نشخار ذهنی نمیکردی 

منم هفت ماهمه از درد استخون هم ب خودم میپیچم ولی بازم حاضرم پاشمبا شوهرم برم جایی ک استرس بعدش نکشم

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792