رفته بودیم باهاش بیرون رفیقشم بود رل اشم بود که در حال کات کردن بودن همش اختلاف داشتن
دختره اومد پیش من درد و دل میکرد و یجوری گریه میکرد .. بعد من از دختره پرسیدم کجا اشنا شدید یه برنامه گفت که قبلا رفیق رلم به رلم پیشنهاد داده بوده
من عصبی شدم به رفیق رلم گفتم که خداشکر من رلمو اجازه ندادم بیاد این برنامه
اینا رفتن ..
رل من کوبید سرم تو بیخود کردی این حرف رو گفتی مگه خبرچیزی
دفعه اخرت باشه تو بیخود کردی
منم حرف بارش کردم
چرا این همه جبهه گرفت نکنه واقعا رفته اون برنامه میترسه لو بره