ساعت ۴ صبح بیدار شد همینو گفت و گفت خیلی جدی ام من دیگه نمیتونم هر کاری کردم تو راه نیومدی باهام
برگشت گفت من نمیتونم مامانم عوض کنم ولی تو رو میتونم عوض کنم
اینم بگم خودمون اوایل خیلی مشکل داشتیم اما الان زندگیمون خوب شده بود سر دخالت های مامانش دعوا کردیم چون مدام دخالت میکنه و مدام میخواد ما بریم خونش
خیلی خیلی جدی داشت حرف میزد منم اولش چیزی نگفتم بعد گفتم این حرف آخرته؟ گفت آره بریم توافقی تمومش کنیم و...گفتم آخه سر بقیه زندگیمون خراب کنیم؟ چرا هیچ تلاشی نمیکنی درست بشه گفت مامان من درست شدنی نیست
منم گفتم با این اخلاق مامانت هیچ کس نمیتونه باهات زندگی کنه بعدش من واقعا حالم بد شد چون آدرس محضرم داد گفت میریم فلان جا
منم گریه کردم گفتم فقط یادت باشه مامانت زندگی ما رو خراب کرد خیلی گریه کردم خیلی
بچه ها خیلی پشیمونم گریه کردم حالا میگه چقدر میترسه از طلاق و...
چیکار کنم هنوز خوابه به نظرتون راست میگفت؟
من به غیر از طلاق میخواستم برم خونه مامانم اینا بابام زنگ بزنه خانوادش بگه این چه رفتارهایی هست شما دارید ولی نمیخوام خانوادم ناراحت بشن و اینکه میترسم واقعا زندگیمون خراب بشه😔😔