همش نگرانم
پسرم ۱۸ ماهشه
ی بار نگران روش خوابیدنشم که نکنه عادت کنه فقط تو بغل بخوابه.
ی بار نگران از شیر گرفتنش
نگران لج کردنش
قطع شیر شب و ...
دلم میخواد رها کنم...
اسی واکسن زده
همه مادرا این نگرانیارو دارن من شیرشبو ۴ماهگی حذف کردم دکترش گفت
منم یه دختر ۱۸ ماهه دارم و همش این نگرانیا رو داشتم یه روز شوهرم گفت همش داری سختش میکنی واسه خودت و بحثمون شد از اون روز دیگه برام مهم نیست و آسون گرفتم اتفاقا آسونترم پیش میره همه چی بسپار به خدا
نه شیر خودمو میخوره شیر خشکم میدادم شیرم کمه ولی وابسته به سینس مثلا نصف شب شیر خشک بدم پس میزنه یا عادت داره با سینه بخوابه بیخیالش شدم دیگه قبلا نگران نوع خوابش و از شیر گرفتنش بودم الان اهمیتی نداره برام وقتی نگران بودم دائم عصبی بودم و گاهی سرش داد میزدم یا تند برخورد میکردم ولی فهمیدم وقتی گیر ندم و نشخوار فکری نداشته باشم حالم بهتره و بچم هم خوشحال تره فعلا هدفم اینه خوشحال باشم تا بچم خوشحال باشه باقیشو سپردم به خدا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز