امشب تولد پسر داداشمه زنه براش تولد گرفته مامانم میگه تو هم بیا ولی من خوشم نمیاد چی کار کنم
یکمم بهش حسودیمم شد مامانم خیلی تعریفشا کرد زرنگه و فلانو اینا
داداشم قبلن ازدواج کرده بچه دار شد بچش سه سالش بود جدا شده با این آشنا شده صیغش کرده
خانوادم مذهبین این نه نمیدونم چطوری میخوان قبولش کنند
بعدم بابام پولدار به ما دخترا هیچی نداده هر چی داشت به پسرش و عروسش داد به خاطر همین اینم بیاد دوباره مثل اون گند بزنه تو اموال بابام خیلی درد داره