بنده خداها افطار دعوت کرده بودن با این که ما دیر رسیدم تا ساعت ۷/۲۰هنوز روزه شون باز نکرده بودن
واقعا خجالت کشیدم
سنشون زیاده از پدر مادرمم بزرگ ترن ولی آدم واقعا میمونه چقدر به آدم ارزش قائلن
در عوضش یه جاری دیگه دارم منو از سر میز تپ عروسی خواهرش بلند کرد تا یکی دیگه بشینه به من گفت برو ته سالن بشین
همه بزرگه رو دوست داریم بعد این شاکیه