خیلی احساس تنهایی میکنم بااینکه دوست و رفیق زیاد دارم اما دوست داشتم یه خونواده پرجمعیت داشته باشیم خواهر برادرام زیاد باشن اصلا خواهر برادرا به کنار دخترخالهای همسن داشته باشم همیشه هم ارزو داشتم همسر آیندم جمعیتشون زیاد باشه امااا الان پشیمونم چون وقتی جمعیت و صمیمیت و روابط خونوادگی خونواده نامزدمو میبینم ته دلم آه میکشم من چرا کسیو ندارم؟چقد باهم خوبن باهم بیرون میرن همیشه خونه همدیگن یعنی نشده یروز ببینم اینا باهم نباشن یا یه روز یکی تو خونه خودش تنها باشه همه جا دسته جمعی سر وکلشون پیدا میشه من هیچیکیو ندارم دلم خواهر برادر میخواد خونهی شلوغ پر از بچه . بااین خونواده ای که قرار وصلت کنم نه تنها حالم خوب نمیشه بلکه با دیدنشون بیشتریادتنهاییم میفتم و ناراحت میشم عجب غلطی کردم با اون آرزویی ک داشتم .چطور بیخیال شم و از زاویه دیگه ای به موضوع نگاه کنم؟راه حل بدین
توجمعشونم اما نسبت نزدیکی که باهاشون ندارم یعنی من غریبم ☹اوناهم منو غریبه میبینن لابد،فکر میکنم ک نیازی ب ارتباط با من ندارن به اندازه کافی ارتباطاتشون پره من اینطوری فکر میکنم